تفسیرگرایی
«آدورنو» لزوما از «تفسیرگرایی» مشابه نظرات چک لند (1981) ، استول( (1993
(و بسیاری دیگر به عنوان مثال فصل 4) به عنوان نوعی نوشدارو برای مثبت گرایی یادنمیکند.
اگرچه به دلایل کاملا متفاوتی، درباره تفسیرگرائی نیز سوبرداشت های زیادی شده است.
همان گونه که نقل قول زیر این موضوع را ساده می کند:
جامعه شناسی تنها توجه حاشیه ای به ارتباطات ذهنی برقرارشده
توسط بازیگران نشان می دهد. بیشتر توجه و تمرکزش روی قوانینی قرارگرفته است که از طریق
و علیه چنین نیاتی وضع می شوند. در زمینه شناخت موضوع یا فعال اجتماعی، تفسیر خلاف
قدرت بخشی به معانی ذهنی[1] عمل
می کند. مفهوم چنین قدرت بخشی معانی منجر به ایجاد این مغالطه کاذب میشودکه فرایندها
ونظم اجتماعی براساس موضوع تطبیق داده میشوند و به عنوان مفهومی بدیهی وقابل فهم برمبنای
موضوع یا هرچیزی متعلق به موضوع، توجیه خواهد شد. مفهوم برهانی معنا، ارتباطی با
درک معنای واژگان « وبر» ندارد، بلکه به جوهره اجتماعیکه ظاهر فرایندها را شکل داده،
در آنها نمود می یابد و خود را در آنها پنهان می کند، مربوط می شود. (آدورنو ،
1976 ، ص 37 با تاکید اضافه)
در مورد هرموقعیت اجتماعیخاصی، ممکن است «دیدگاه» های زیادی
مطرح شده باشد. هرچند بسیاری از این دیدگاهها ممکن استکاملا منطقی باشند، ولی
برخی دیگرازاین دیدگاه ها می تواند مملو از نژادپرستی، فاشیسم و دیگر اعوجاجات
اجتماعی باشند. تلقی منفعلانه هرکدام ازاین دیدگاهها بهعنوان «معتبر» یا «جالب» (یا
هر برداشت دیگری) کاملا به بیراهه رفتن است؛ چوناغلب خود این دیدگاه نیستند که
اهمیت دارند بلکه چیزیکه نیاز بهدرک دارد، نیروهای اجتماعی تولید کننده این دیدگاه
هستند. بیشتر مردم به خوبی سبک نظرات بیان شده توسط آدولف هیتلر وحامیانش رامیشناند.
ایننظرات بهخودی خود «جالب» یا «آموزنده» (یا هر برداشت دیگری) نیستند. آنچه دراین
میان واقعاجالب وآموزنده خواهدبود، شرایط و تأثیرات خاص اجتماعی و روانیخلقکننده
چنین دیدگاه هایی، به همراه کلیه عواقب واضحی است که هنگام به اجراگذاشته شدنشان
در بستراجتماع پدیدار می شوند.
Link: https://faratarjome.ir/u/news/ترجمه-تخصصی-مدیریت8.html